درباره درگذشت پدر و مادرم

 ۲۶ آذر ۱۴۰۰ می‌شه هشت سال.

 شایعات زیادی راجع به نحوه این حادثه بود که برای اولین‌بار برگه پزشکی قانونی رو منتشر می‌کنم 

علت همین هست که در این برگه‌ها ذکر شده

 

 



 

چرایی ترور که هدف اصلی پدرم بودند بر ما معلوم نیست و هنوز ابهامات بسیاری وجود دارهاز رفقاشون بعدها 

شنیدیم که بخاطر پرونده‌های مفسدینی که دنبال می‌کردند تهدید شده بودند دست بکشند اما با شناختی که ازپدرم داشتم 

 و سرسختیشون هیچوقت عقب نمی‌نشستند و بسیاری تئوری‌های دیگر در باب این حادثه که قابل انکار نیستند و برخی غیر قابل باور.


تکاور؛ متناسب با تهدید حاضر می‌شه.

صبح همون روز هم گویا قرار بود برای عملیاتی برون‌مرزی مربوط به دفع یک گروه تروریستی عازم خارج ازکشور باشند و

  گفته بودند که که بازگشتی نخواهد داشت(این رو از همکاراشون بعدها شنیدماما سرنوشت اینگونه رقم خورد.


معتقدم عاقبت‌بخیری کسی مثل ایشون همین عروج سلحشورانه بود

حتما پَر کشیدن مادرم هم که فرشتهٔ نیمه راهشون نشدن غزلی دارد.

این پایان؛ عاشقانه‌ای دوباره شد.


اسلحه‌ای که وسیله این اتفاق بود معروفه به «شاه‌کُش»…


مجید حبیبی

آبان 1400

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتی پیرامون محبت فراوان بزرگوارانی که من رو الگو خطاب می کنند یا صدای خاطره انگیز و ماندگار (این یادداشت مربوط به پست گزیده ای از کارهای دهه هفتاد و هشتاد شمسی در اینستاگرام است، مجید حبیبی)

نقد دوبلاژ انیمیشن جنگل سحر آمیز به مدیریت دوبلاژ مجید حبیبی ( منتقد : علی باقرلی)

خیلی وقته تکلیفم روشنه