خیلی وقته تکلیفم روشنه

 آجر به آجر بر دروغ و ریااست پایه‌های این  اخلاق و فرهنگ 


سال‌هاست بخاطر روراستی به ظاهر یه‌دستی خوردم از برون خودم ولی کوتاه نیامدم پیش وجدانم.

 هجده سالگی خواستم نظامی (تکاور) بشم. گفتن تو بهترین شرایط آمادگی جسمانی هستی(چون از کودکی رزمی‌کار بودم) فلان هستی, بیسار هستی ولی باید عقیدتی رو بیای(بازخواست عقیدتی الزامی و ضامنی برای کسی که خون می‌ده پای خاک و ناموس وطن نیست و نتیجه سیستمی پر از مکر و ریا؛ منتج به عناصر خودفروش و وطن فروش هست که شاهدشیم...می‌گم چی گفتم...

اومدم سمت کار صدابازیگری, صدا و سیما مصاحبه عقیدتی داشت، گفتن بیا؛ نرفتم...

دانشگاه قبول شدم, مصاحبه عقیدتی داشت؛ نه گذاشتم و نه برداشتم، راس و حسینی گفتم...محرومم کردن...بگم چی گفتم؟
صاف و پوست کنده به همشون گفتم،: من نماز نمی‌خونم, روزه نمی‌گیرم, اونجوری که می‌گین بپوش؛ نمی‌پوشم, اونی که گفتین نخور؛ می‌خورم؛ و از همه مهمتر واسه خوش‌اومد شما و هیچ احدی دروغ نمی‌گم و دو رویی نمی‌کنم.

خیلی وقته تکلیفم حداقل با خودم و اونایی که باید؛ معلومه. خیلی پیشتر از اینام خیلی حرف‌مگوها تو کارام زدم که اهل سکوت و سیاست و نون به نرخ روز خور و حزب باد و پشم و کشک داشتن پله‌های به خیال خودشون ترقی رو با کفش تق تقی؛ تلق تولوق می‌کردن و تو کوچشون عروسک گردونا عروس تو حجله می‌بردن.
ما سر سفره‌ای بودیم که یاد گرفتیم رو بازی کنیم، خیلی ساله با دس خودم پتم رو آبه...معطل تق و توق نیستم که خودمو از ترس کووو...چم به احدی ثابت کنم و اعلام موضع واسه خوش اومد جماعت ک.ن نشور و وطن فروش اینور و اونور آبی کنم که چی؟ چرا سکوت کردی! من دو ماه پیشتر از اینا از اینستا رخت بربستم. 

آره باشه، به زعم چارتا چاقال انتیلیتچوآل؛ من با افتخار لات و لمپنم🙌

امثال پدر ما کشته شدن چون قاطی سفره و لقمه حروم نشدن.

سرم پیش وجدانم بالاس. 

مخلص کلام, خیلیا شدن، ولی من شَرف‌ْفروش نشدم.

بژی کورد، بژی ئێران
بژی مرۆڤایەتی

والسلام


پ و: با همه سدهایی که جلوی راه من بوده اما مبحث خاک و وطن چیزی نیست که به قیمت مخالفت با برخی مباحث مثل پوشش، آزادی بیان و... ج.کش جماعت تجزیه طلب؛ زیر بیرق سعودی و صهیونیسم رو ناخواسته حامی باشم، شما خواسته ناخواسته با مخالف خودت هم در برخی خواسته‌ها و منافع مشترکی، من درسته تو سیستم حاکم هم مرتد شمرده می‌شم اما به وقتش سرباز وطن و ناموس این خاکم، همونطوری که لوتیای عرق خور هشت سال جلوتر از همه پاش واستادن.
 
تسلیت شهادت حاج قاسم رو که تو اینستاگرام استوری کردم نصف فالورام ریختن، اول جا خوردم ولی بعد خوشحال شدم که آدمای اشتباهی که صراط مستقیم رو گم کرده بودن به واسطه ارادت من به حاج قاسم راهشونو پیدا کردن و رفتن تو کوچه راستقیم، بوس بوس

به امید روزی که ایران بمب اتم داشته باشه و همینطور قدرتمندترین کشور جهان همراه رفاه و اقتصادی که اوج آرامش و امنیت رو برای مردمش به ارمغان بیاره، آزادی پوشش، بیان و... اون حس امنیت و شادی و حال خوب رو نه فقط برای درون مرزهاش بلکه ارزانی کنه به جهانیان بی تفکر جهانگشایی نظامی، بلکه با اشراف بر قلوب انسان‌های سراسر گیتی با ترویج فرهنگی انسانی. هر چند مهرورزی و صداقت و وفا رو باید از همه حیوانات یاد بگیریم و در آداب و معاشرت خودمون 
زینتش بدیم.

پس من سلبریتی نیستم چون مصلحت اندیش منافع شخصیم نیستم و در چهارچوبی اینچنین نمی‌گنجم
  
پ‌ن۲: مشروح عقایدم توی کارای شخصی موزیکال-صدابازیگری هست در کانال یوتیوب
#چهار_دقیقه_و_چهار_ثانیه_بیشتر
#صادق_باش #ترکش_مرورها #مرثیه‌ای_برای_رؤیای_پارسیان
#Requiem_For_a_World_Full_Of_Evilism


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتی پیرامون محبت فراوان بزرگوارانی که من رو الگو خطاب می کنند یا صدای خاطره انگیز و ماندگار (این یادداشت مربوط به پست گزیده ای از کارهای دهه هفتاد و هشتاد شمسی در اینستاگرام است، مجید حبیبی)

نقد دوبلاژ انیمیشن جنگل سحر آمیز به مدیریت دوبلاژ مجید حبیبی ( منتقد : علی باقرلی)