مختصری در مورد حضورم در دوبلاژ بالاتر از کفتر و در ادامه پاسخ به برخی سوالات و شبهات در باب طنازی، مصاحبه، دستمزد، جایگاه دوبلاژ درایران و...

مجید حبیبی در نقش لنس استرلینگ در انیمیشن بالاتر از کفتر
شنیده‌ام که ز من یاد می‌کنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمی‌خوانی

طلب نمی‌کنی از من سخن جفا این است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با کتاب قرآنی

چشم کف پاتون

۲۱ شبانه‌روز با #لنس_استرلینگ 🖤 در بالاتر از کفتر زندگی کردم.

بخاطر فشار و استرس زیاد روزهای ضبطش توأم با دیگر پروژه‌های ایام نوروز و انرژی فوق العاده زیادی که طلب می‌کرد کارم بارها (از اوایل اسفند تا لحظه انتشار این یادداشت مجموعا ۶بار) به اورژانس کشید(دلایل رو مفصل جلوتر عرض می‌کنم، ولی خلاصش اینه که پیر شدم☺️) اما سه چهار روز آخر که می‌دونستم داره تموم می‌شه حس کردم برای اولین بار دلم برای یه شخصیت در دوبلاژ و روزهای ضبطش تنگ می‌شه...آه دیوانهٔ دلبرِ دلشده... این شد که بغضم گرفته بود.

غیر از این کاراکتر تنها شخصیتی که به‌جاش دوبله کردم و حال شخصیم رو خیلی تا مدت‌ها دگرگون کرد در انیمیشن #کاوشگری_مبهم بود که سال ۱۳۸۵ در گلوری دوبله شد و به جای باب (کیانو ریوز) و ارنی (وودی هارلسون) حرف زدم و بخاطر شخصیت باب به خصوص، مدت زیادی دچار افسردگی شدم. البته فضای اون کار و شخصیت تلخ بود و محزون اما شخصیت لنس شیرین و این‌ها شراره‌های دلتنگیست...

به امید خدا به دلتون بنشینه

ای آن که ره به مشرب مقصود برده‌ای
زین بحر قطره‌ای به من خاکسار بخش


سنهٔ ۱۴۰۰، در حوالی غربت

...........................................................

اگه ۳ تا نقش بخوام نام ببرم از بین همه کارهام که شخصیت پردازیشون رو خودم بیشتر دوست دارم و به شکلی شخصی‌تر برام جذاب هستن به ترتیب لنس استرلینگ (بالاتر از کفتر)، داش پیشی (داش پیشی و رفقا) و شرگوش (دو سگ و دو روز)هستن که مدیر دوبلاژ هر سه انیمیشن هم عرفان هنربخش عزیز هست. البته همه کاراکترها از جمله بچه‌خان با مدیریت عرفان برام جذاب و دوست‌داشتنی هستن و همینطور کارهایی که در خدمت مدیران دوبلاژ دیگر بودم.

علی رغم اینکه جایی در دوبله بالاتر از کفتر بخاطر سختی و فشار دیوانه‌وار کار که ایام پایان سال بر گرده من بود(بیش از همه دوبلاژ طاقت فرسای همین کاراکتر)، جفت لبش خطاب به خود لنس از ژرفای قلبم گفتم و ضبط کردم «خسته شدم» و چون با فضای سکانس قرابت مفهوم داشت توی کار به یادگار موند... اما من و اِسی (مصغر مهرآمیز استرلینگ) رفیق نیمه راه نشدیمو تا ته خط رفتیم، تا اون ته تش. حالا اِسی سیا بین سه‌تا سوسکی بالا شده سوگلی کفترا
🕊♥️🖤♥️🕊
پ ن: سوسکی عاریت جماعت عشقبازه (کفترباز).

روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست

...........................................................

شوخی بدون اندیشه‌ای ژرف و جدی اثربخش نیست و مبدل به هجو خواهد شد.
خودم از نظر خودم در زندگی واقعی اصلا آدم منعطف و بَشاشی نیستم و بیش از حد سختگیرم به خودم و اموراتم. خودم اعتقاد ندارم فرد شوخ، بذله‌گو یا طنازی هستم. خیلی جدی فقط کارم رو انجام‌ می‌دم اما نتیجه این کارها رو بخصوص در دوبلاژ انیمیشن؛ دیگران و بزرگوارانی از سر مهر خطاب به بنده با عناوینی چون طناز یا شوخ طبع یاد می‌کنند. در این یادداشت هم از همین عبارات جهت غایت غرض عرضم بهره می‌برم.

تنها برنامه‌ خارجی که به برخی دیالوگ‌هاش در زبان اصلی و کنش‌هاش واقعا از ته دل خندیدم سریال ساینفلد بود. البته ساختارش رو دوست داشتم و نه اینکه دیگر آثار قابل توجه نباشند. از این حیث گفتم که بخصوص شیرینی کلام و لحن فرهنگ‌های دیگه سخت باعث خنده در من می‌شه اما ظرافت و پرداخت طنازانه این سریال رو در برخی قسمت‌هاش خیلی دوست داشتم. اتفاقا مزه دوست داشتنیش بخاطر پروژه‌ای فکورانه و تحلیل شده، جدیت کنش‌ها، تعاملات کنترل شده و بی زور و بدون دخیل بر دستاویزهای متظاهرانه و سطحی برای خنداندن مخاطب است. هر چند برخی از مباحثی که به آنها پرداخته می‌شود تنها برای مخاطب همان فرهنگ قابل درک است اما بخش شیرینیش نگاه خاصِ خالقان این سریال بر معضلات و چالش‌های عمومی غالب فرهنگ‌هاست.

این سریال قابل تعمیم نیست و حتی اگر قرار بر دوبله همین مجموعه هم باشد نیاز به ماه‌ها صرف وقت جهت بازنویسی‌های مکرر سناریو جهت هر فصل آن برای حصول نتیجه قابل عرضه در فرهنگ و زبان فارسی است. لذا برای همین هست که در دوبلاژ انیمیشن‌ها ترجمه رو کامل و چندباره بازنویسی می‌کنم چرا که فرهنگ ما فرهنگ و زبان مردمانی با ذائقه‌ای‌ شیرین و همانا تیزبین در تشخیص میان شوخی سطحی و طنز جاندار خاص خودمان است.


اما پروسه‌ای که خودم در کارهای دوبلاژ انجام می‌دم، اساسش بر پایه دیالوگ نویسی کامل کاراکترم هست (کارهایی که مدیر دوبلاژ بودم اینکار رو برای تمام کاراکترها انجام دادم، در کارهای جدی هم این کار رو به فراخور موضوع حتما انجام می‌دم)، و‌ در درجه بعد بداهه‌ها، الحان و بازی‌ها حین ضبط به گونه‌ای آذین بندیست. از نظر خودم وقتی دیالوگ نویسی(فکر و تراش و گزینش بهترین کلمات با سیلاب‌های هر چه مطابق‌تر لب کاراکتر توأم با مفاهیمی بدیع‌ در فرهنگ میزبان و امانتداری کلام میهمان یا همان کشور سازنده انیمیشن) پروژه دوبلاژ رو اونطوری که من رو به رضایت روحی می‌رسونه پس از بازنویسی‌های چندباره و روتوش به اتمام می‌رسونم انگار ۸۰ درصد بار کار از دوشم سبک شده.(معدود کارهایی رو که تنها صدابازیگر بودم به علت عدم زمان وافی، همزمان پروسه دیالوگ نویسی و ضبط رو جلو بردم که البته انرژی بسیار بیشتری را طلب می‌کند، نظیر شرگوش در دو سگ و دو روز؛ و همین لنس استرلینگ)

سر ضبط اینکار اما برای اولین بار در پروسه دوبلاژ از دست بخشی از دیوانه درونم خیلی ‌خندیدم (ولی اشکم رو هم سختیش درآورد و روانی شدم تا تموم بشه🤯😅😇). دوبلاژ انیمیشن و شوخی‌وشانش گویی غول چراغ جاودویی است بیش‌فعال که در روند پروژه از دهان من ظهور می‌کند و بعد از اتمام کار با آخرین دَم در درون من آرام می‌گیرد. امیدوارم این تعبیر حمل بر تمجید از خودم تلقی نشه، از منظر دور از دسترس بودن این احوال در سایر مواقع زندگی خودم این تعبیر شد.
باور کنید دوبله کاراکترهایی مثل #اوتیس ، #بچه‌خان، #لایتنینگ_مک‌کوئین ، #شرگوش، #کله‌کدو و #لنس_استرلینگ که جان‌فرساترینشان بود همه مصائب شیرین بودند برای من، چون از روحیات من در زندگی واقعی دور هستند. تنها کاراکتری که گفتم و بسیار به روحیات دنیای حقیقی من شبیه است #زوکو در آواتار،آخرین باد افزار است اما دوبلاژ همه نقش‌هایی که یاد کردم برام دوست داشتنی هستند و خیلی کارهای دیگر که بخشی‌هایی از آنها در پست قبل اینستاگرام و همینطور IGTV آمده و همه را لطف پروردگار می‌دانم و در درجه بعد مدیون مدیران دوبلاژ آنها هستم؛ و باز هم خداوند رو شاکرم که جملگی مورد محبت مخاطبان گرانمایه واقع شدند.
واژه‌بازی‌هایی که جای این کاراکتر (لنس استرلینگ) داشتم و البته از طراحی و شخصیت‌پردازی خودش هم الهام گرفتم در نهایت خیلی متفاوت شد برام. در دوبله بر حسب بینش خودم کاراکتر رو دوباره برای مخاطب فارسی بازسازی می‌کنم و برای فرهنگ خودمون خلقش می‌کنم. اعتقادی به ترجمه و دیالوگ‌های فرهنگ کشور سازنده عینا و بی ظرافت برای مخاطب ایرانی ندارم. این‌ها جایی و قسمتی از ذهن و شخصیت خود من هستند اما غلیانشون فقط زمانیه که جای کاراکتری در دوبلاژ انیمیشن زندگی کنم. به محض خارج شدن از اتمسفر دوبلاژ، خودِ جدیِ روزانهٔ ناخودآگاهِ زندگی شخصیم می‌شم.

بداهه پرداز هم از نظر من این نیست که فردی در لحظه و اتفاقی هر چه به ذهنش برسد بگوید حتی اگر برای خودش و چند نفر پیرامونش بامزه باشد. بداهه پرداز وقتی تأثیر وسیع بر تعداد بی‌شماری مخاطب می‌گذرد که خیلی پیشتر از آن لحظه در ذهنش آگاهی، تجزیه و تحلیل‌های بیشماری از موقعیت‌های مختلف پردازش شده باشند.

دوبله فیلم رو چون آزادی عمل اینچنینی مثل انیمیشن ندارم و کار خلاقه و فانتزی‌ها محدودیت دارند مدت زیادی هست انجام نمی‌دم. کاراکتر انیمیشن رو می‌شه از نو در دوبلاژ برای فرهنگ میزبان و برای طیف وسیعی از سنین و اقشار؛ زنده و جانی دوباره بخشید. از سویی ترجیح خودم این هست کاراکترهای غیر انیمیشنی را با صدای خودشان بشنوم مگر فیلم‌های دوبله پیشکسوتان در ده‌‌های چهل و پنجاه که دوران طلایی دوبله‌های مؤمن به فیلم بود.

شوخی و طنز زبان اصلی(اینجا انگلیسی) پروژه لطفی برای فرهنگ ایرانی نداره.
این مجنون نگاره‌بازی‌های من هم عموما فقط در دوبلاژ هست یا بخشی از یادداشت‌های فانتزی‌طور(برای همین بزرگواران زیادی خطاب می‌کنند فلان و بهمان یادداشت شما با صدای این یا آن کاراکتر انیمیشنی که گفتید در ذهن خوانده می‌شود) آن مدل یادداشت‌ها هم به گمانم متأثر از آن بخش فانتزی درونم است که کاراکترهای انیمیشن‌ها هم از همان جای جانم جان گرفتند. فقط اطمینان دارم بر خلاف نظر خیلی از عزیزان که معتقدند این‌ صدای من بوده، خیر صدا تنها واسط و ابزار آن جای ناپیدای جان من است.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

اگر از از دیده شدن در مراسم و مصاحبه دوری می‌کنم به دلیل همین جدیت زیاد من در دنیای جدای فانتزی‌های دوبلاژ است.
وقتی در محفلی یا برنامه و مراسم از من خواسته می‌شه صدای فلان کاراکتر را اجرا یا بازی کنم دلم می‌خواد اون لحظه کروناکودیل بیاد منو قلمبه غورت بده نیست بشم از اون آوردگاه.
سختتر وقتیست که یک کودک از من بخواد و چون در هر صورت اینکار رو نمی‌تونم بکنم خیلی خیلی شرمنده معصومیتشون می‌شم. واقعا خارج از محیط دوبلاژ قادر به بازسازی کاراکترها و بازی اونها نیستم. باور کنید حتی وقتی فقط یک نفر به من در استودیو هم زل بزند دیگر قادر به کار نیستم. طبیعت دیده نشدن در اینکار مرا پایبندش کرد. عطش دیده شدن و شهرت در دنیای صدا برای آنهایی که این امیال برایشان جاذبه دارد شوکران است.
برای همین ترجیحم این هست که کارها دیده بشن نه خودم که خدایی نکرده تو ذوق بخصوص کوچیکترا نخوره 🙈🥰 چون طفل معصوما توجیه نمی‌شن با این قبیل توضیحات.
به گمان خیلی از گرامیان من آدم بامزه و شوخ‌طبع یا طنازی هستم ولی باور کنید این نگاه علت مجموعه صدابازیگری‌های من در دوبلاژ است، در زندگی شخصیم به تعریف یک جوک نه حتی خاطره‌ای بامزه هم آنْ زعمِ قادر نیستم.
سر می‌تراشم سالهاست؛ لکن قلندر نیستم.

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند

جولانگه انسان باید جایی باشد که جواب تمام جان اوست و برای من آن میدان صدابازیگری است. این رو از شناختی که تا به امروز از خودم دارم عرض می‌کنم.

همونطور که در یادداشت‌های قبلی هم اشاره کردم؛ من اگه خدا قبول کنه فقط صدابازیگرم؛ و نه استند آپ کمدین یا شومن، مقلد صدا، مجری، بازیگر و... و این امور از من ساخته نیست و جدای از اون دغدغه و رغبتی هم هیچوقت غیر از منصه ظهور اندیشه با اثر صوتیِ صدابازیگری نداشتم.
و اینکه دیالوگ‌های من خیلی جدی در دوبلاژ صورت گفتار می‌پذیرند و من در ابتدا نه خودم می‌خندم نه نیت خنداندن دارم اما در انتها قضیه بالعکس می‌شود و خنده‌دار🤨 👉این ایموجیه خیلی بامزس😅

و آخرین نکته از این حیث عدم گرایش من به سؤال‌ راجع به زندگی و ارتباطات شخصی و حواشی زرد گفتگو و مصاحبه‌هاست، اینکه بعنوان مثال چرا با فلانی یا بیساری قطع همکاری کردم، یا x و z از همکاران قدیمی چرا با هم دعوا دارند، یا نظرم راجع به شخصیت همکاری چیست، یا چه غذایی دوست دارم یا چندبار عاشق شدم، یا یه عکس یا یه واژه بگن بعد دوباره بگن اولین چیزی که به ذهنت می‌رسه بگو. مجری: کوچه! ، من: ترمز داداش، بن بسته، بگو نپیچه😉☺

اولا که کسی نیستم که خیلی جذابیت داشته باشه این داستانام و از سوی دیگر خودم به عنوان یک دوستدار مثلا یک شخص واقعا «کاردرست» مثل فلان بازیگر، خواننده یا شاعر (واژه سلبریتی رو درک نکردم هیچوقت، اشخاصی که نام خواهم برد واژه سلبریتی براشون خیلی نانازه و نچسبه)، مثلا استاد زنده‌یاد #بهمن_مفید یا استاد #ابوالحسن_تهامی (مستدام سایه و سلامتی ایشان) و...اصلا به کندوکاو در زندگی شخصی این نخبگان میلی ندارم و اثرش در نهایت من رو جذب کرده نه اینکه مثلا فسنجون رو ملس دوست داره مثه من یا نه!؟😜😅
برام دوست‌داشتنی هست که بینش و نگرش یک فرد دوست‌داشتنی برای خودم رو به عنوان مثال به عشق یا دین یا فلسفه هستی در بین آثارش و خصوصا مکتوباتش جستجو و کشف کنم نه از خِلال یک شوی زرق و برق‌دار با ظاهری فریبنده اما کم عمق و پر از سانسور و سلایق دیکته شده؛ و بی تعارف خودم رو هنوز در حد کسی که به لحاظ بینش، سواد و درونیات در حرفه خود و زندگی به قدر کفایت پخته باشد و چیزی بیشتر از کارم و همین جسارات مکتوب قابل عرضه داشته باشد نمی‌دانم(این شامل عدم تدریس هم می‌شود)

حضور در برنامه‌هایی از آن دست مستلزم علاقه و نیت مشترک میزبان و میهمان بر گرد تولید جذابیت‌هایی همراستا نیز هست که خارج از توان من است.

پ ن۲: در کامنتهای پست‌های قبلی دیده بودم که بخاطر کپشن‌ها اینجا و دیالوگ‌هام در دوبلاژ، شائبه هست برای برخی گرامیان من احیاناً چیز میزی می‌زنم و از اهالی دیارِ هایم، خواستم بگم اکیدا خیر، بنده هیچی نمی زنم، مارو خدا زده 😉

پ ن۳: گرامیان زیادی فرمودند چرا طولانی می‌نویسم و مثلا لایو نمی‌ذارم و فیلم نمی‌گیرم یا... عرض می‌کنم دلیل دیگر؛ علاوه بر عرایض قبلیم این هست که چون معتقدم نگارش و تراش مکتوب باعث زدودن زائدات کلام است، ژرفای تفکر آن بیشتر؛ و فرصتی بسیار کمتر از مخاطب خواهد گرفت.

از سوی دیگه اصولا برخلاف کارم که عرصه صداست در زندگی شخصی حرف و مکالمه مخصوصا شفاهی بندرت دارم، علاقه و آرامشم خواندن کتاب و مقالات هست و بعد دیدن و شنیدن و دست آخر گاهی هم نوشتن در باب مطالب و سوالات مرتبط با صدابازیگری.

دوبلاژ یا نمای تمام قد و ژرف آن یعنی حِرفه #صدابازیگری نمود بیرونی اندیشه من است، مثل ترانه برای شاعرش، یا فیلم برای کارگردانش یا ترنمی برای خالقش و... آنچه که از من به عنوان اثر صوتی شنیده می‌شود، نگرش من بر زندگیست و در حقیقت صدابازیگری؛ واسطه تبلور انگاره‌های ذهن من است.
در #دوبلاژ برخی اوقات برای ضبط تنها یک جمله ساعت‌ها زمان می‌گذارم که تازه گمان کنم ارزش وقت و گوش و نگاه مخاطب را دارد و از هر حیث سنجیده. به همین جهت است که دوبله یک کاراکتر برای من نیاز به چندین هفته زمان دارد و یکی از دلایل حضور کمترم در دوبلاژ همین زمان و انرژی زیادی است که از من طلب می‌کند و غیر از آن را هم قادر و قائل نیستم. صحنه دوبلاژ برای من شاید بیشتر بسان بوم نقاش است تا خم رنگرز، برای همین نمی‌تونم به اعتقاد افرادی که قائل به دوبلاژ دو تا سه اثر در یک روز کاری یا حتی چند روز هستند برسم.
نمی‌فهم چطور امکان داره انیمیشنی که طی چند سال ساخته شده را در این پریود سر و تهشو به اسم دوبلاژ هم کشید!؟

پ ن ۴: مسئله؛ صدا نیست، صدا دستگاه است، بینش، نگاه، مهارت و خلاقیت ما در بکارگیری آن، عمل و دستاورد را یا فقط چیزکی می‌سازد یا ناب، ویژه و منحصربفرد می‌آفریند.


محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

............................................................

گاه گاهی نَقلی از نقل‌ها شدندی که «کارَشان حرف زدن است دیگر، چه است مگر؟، خلف میکرافون نشستندی همی نطق کردندی وانگهی دینار هم ستاندندی.»

فرصت را مغتنم دیدم در خصوص آن حَرفه عرض کنم این حِرفه هم وقتی به عنوان تخصص (و نه نَقل ناشتا زدن یا به چشم لعبتی از دلبرکان نارس حرمسرا) دنبال شود ناگزیر همراه با بسیاری آسیب‌های جدیِ جسمی و روحی خواهد بود که مستلزم آگاهی و اشراف صدابازیگر همراه با مراقبت و پیگیری درمان است که عدم اطلاع و اشراف به اینها و ارکان دیگرِ صدابازیگری که در #کتاب_صدابازیگر آمده سبب این کم لطفی و ساده انگاری که این حرفه را حرّافی پندارند.

پ ن: فقط ظرف یک و ماه و نیم گذشته که ۳بارش در همین نوروز ۱۴۰۰ بود ۶بار به دلایل مختلف کارم به اورژانس کشید، از درد قلبی، تا پایین آمدن فشار و افت شدید قند خون، از آسیب خونین جهاز صوتی تا زخم و درد و صدمات ارتوپدی ناشی از ضبط و کار در استودیو و...استرس، فشار‌های روانی و آسیب‌های روحی کار طولانی در محیط بسته و دور از نور خورشید و هوای تازه هم اضافه کنیم.
تا به حال این حرف‌ها رو عنوان نکرده بودم اما بنظرم رسید عدم ابرازش بیش از این باعث موهوم بافی پاره‌ای شُل اندیشان است.

و ایضا کار و صرف انرژی زیاد با حرص و طمع مال‌اندوزی دوتاست و باور بفرمایید در دوبلاژ خبری از دستمزدهای نجومی شایعه شده به هیچ عنوان نیست حتی خودم که به اقوالی گویا بالاترین دستمزد دوبلاژ رو دریافت می‌کنم با آن چیزی که بعضا می‌شنوم که در ظن برخی خارج از گود است بسیار بسیار متفاوت است. اینجا هم زیاد کامنت دیدم با مضمون پولت حلالت یا نوش جونت و...از این بزرگواران تشکر می‌کنم و خدمت شما دعای خیر و‌ همراه با سلامتی، شوق و برکت روزافزون دارم. دست مریزاد که به عنوان مخاطب حق دوبلاژ حرفه‌ای و کِیفی رو انقدر می‌دانند، اما ده‌ها برابر و برای برخی صدها برابر دستمزد جاری در دوبله را بالاتر گمانه زده‌اند. سخاوت شماست اما در این وادی مغز سخیف کم نیست، از افرادی که برای پخش و شنیده شدن کارشان سِری دوزی‌های به اسم دوبله‌ را به شکل رایگان عرضه می‌کنند یا با تعرفه دلار پیش از جنگ جهانی اول؛ تا کارفرمایانِ ابو کاسب در وادی فرهنگ که از این گِل‌آباد ماهی بگیرند. فقط خواستم از جهت شایعات کمی ذهن شما روشن شود اگر خیال برخی من باب آنهاست. کاش بدانیم صِرف داشتن تجهیزات ضبط، تقلید و به به و چه چه شنیدن از صدا، در خانه و کوچه و خصوصا سال‌های اخیر فضای مجازی دال بر کار حرفه‌ای و ماندگار نیست. تفحص و تفکر، صبوری و مرارت، دُرهای گران و نایابی شده‌اند.

گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت

سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

(داخل پرانتز پاسخ سؤالی مکرر را هم بدهم که چرا بخاطر مسائل مالی با جمعی همکاران قدیمی قطع همکاری کردم!؟ حرفه و کار و تخصص از رفاقت جداست، امور مالی جزو لاینفک کار حرفه‌ایست و عدم توجه و سوءاستفاده از دوستی‌ها یا سهل‌انگاری‌ باعث این اتفاق می‌شود، حرفه صدابازیگری برای من بازیچه، دورهمی، خنده‌خونه و لعبت نیست یا کاری دست چندم یا جنبی. اعتبار مدیر دوبلاژ مستلزم توجه به تمامی فاکتورهای این مدیریت است که در یادداشتی دیگر در وبلاگ عرض شده و یکی از آنها انضباط مالی است. عدم همکاری من با ایشان نیز صرفا مسائل مالی نبوده و مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم دادند که به این نتیجه رسیدم نیل به کار حرفه‌ای دیگر با جمعی مقدور نیست. عدم حضور مدیر در پروسه و نداشتن راهبردی مؤثر جهت رهبری پروژه. سینک و دیالوگ نویسی بی‌دقت. ضعف مستدام مدیریت مالی. نگاه گذرا و بی دغدغه به امور دوبلاژ و عدم کوشش و اهتمام به ارتقای آن و...
همینجا خاطرنشان می‌کنم جدایی من از گلوری انترتینمت بخاطر مسئله مالی نبود، آقای مهرداد رئیسی یکی از منضبط‌ترین و خوش‌حساب‌ترین مدیران دوبلاژی بودند که با ایشان همکاری داشتم، حداقل با بنده، در مورد دیگران اطلاع واثقی ندارم، دلیل جدایی خودم از گلوری در بخش پاسخ به سوالات وبلاگ عرض شده و شایعاتی از باب مسائل مالی میان بنده و ایشان صحت ندارد.
این‌ مطلب امور مالی رو راجع به نقل پولکی بودن فلانی که همکارانی با این نگاه از بنده یاد می‌کنند هم عرض کردم، ولی از دید خودم دوبلاژ با کیفیت، به قیمت جان تمام می‌شود و نه جانْ ارزانْ، نه این حداقل‌ها قیمت جان.
وقتی جمعی در دوبلاژ قائل به ارزش برای این حرفه و خویش نیستند چه انتظاری به ارزش نهادن ایشان برای دیگران. دوبلاژ به قدر کافی از جانب دست‌اندرکاران کلان مملکتی و اعم کارفرمایان؛ واقعِ کم لطفی و بی‌قدری است. پس خودمان بر سرش نکوبیم. همکاری هم زمانی معنا می‌گیرد که ارزش‌ها مشترک باشند. اینکه گفته می‌شود چرا دوباره با فلان گروه همکاری نمی‌کنید یا با آن دوستان دور هم گرد نمی‌آیید تا مجدد اثری دوبله کنید مثل فلان و بهمان اثر؛ همین دلایل است، مسائل مالی به کنار اما اگر جمع هم بشویم دیگر آن دلسوزی و شوق و عشق در همه زنده نیست و از جایی نگاه‌ها بر اثر کیفی و ماندگار بسته شده و عده‌ای باد به غبغب انداختند که صدای ما آشناست دیگر و هر طور و هر چه بگوییم مخاطب قبول می‌کند.

این‌ها مشروح گلایه‌هایی هم بود که چرا دستمزد بنده از پیشکسوتان دوبلاژ هم بالاتر است.

پس شاید بالاترین دستمزد دوبلاژ رو بگیرم (احتمالا بخاطر ارجی و جانی که بر این جرگه نهادم که این به معنای کاردرست بودن بنده نیست، این حداقل وجهی است که به جهت استاندارد کار خودم طلب می‌کنم) اما به هیچ وجهی حاضر به کار با سرعت بی ترمز؛ و بی دقت و دست آخر بی کیفیت حتی اگر بدین شکل هزاران برابر مجموع درآمدم باشد در قیاس اکنون، تن نداده و نخواهم داد و آن چه توهینی کبیر است به این حرفه، مخاطبینش و موجودیت دوبلور و صدابازیگر!
مضاف بر عرایض بالا اذعان می‌کنم دستمزد بالا هم دلیلی بر مرغوبیت خدمت دهنده کالای فرهنگی در هیچ عرصه‌ای نیست، مخصوصا وقتی پای غیر متخصصان در میان باشد. خیلی مواقع دیدم بازیگرانی که به دلیل شهرت زیاد برای صداپیشگی در انیمیشنی یا بعضا خواندن نریشن انتخاب شده‌اند و دستمزد نجومی هم گرفته‌اند اما قابل و قادر در این عرصه نبودند و اتفاقا به پیکره پروژه لطمات جبران ناپذیری زده‌اند که متاسفانه تنها برای اهداف تبلیغاتی این اتفاق مدام رخ می‌دهد و درس عبرت نمی‌شود. حداقل کاش صرف اینکه طرف بازیگر خوبیست در عرصه صدا رها نشود و اگر هم شمه‌ای دارد با حوصله برای یک خروجی باکیفیت زمان گذاشته شود و مدیر دوبلاژی حاذق از جوهرهٔ جانش صدایی جانبخش بیرون کشد.
تنها بازیگری که به اعتقادم ستاره و آرتیست به تمام معنا در دو عرصه تصویر و صدا در ایران بر فراز قله‌ها درخشید استاد زنده‌ یاد بهمن مفید بود که هوش و مهارت ایشان وقتی برای اولین‌بار در عصریخبندان ۴ انیمیشن دوبله کردند حجت است بر اهل فن، شهرقصه و سایر جان بخشی‌ها با آوای ماندگارشان به کارهای عروسکی دیگر هم جای خود. استثنا همیشه وجود دارد. صرف فقط بودن با ستاره بودن توفیر از زمین تا آسمان است. بودن یا نبودن بالای تپّه یا نوک قله!؟ مسئله این است! کدام عمر بیشتری دارد یا نامیراست!؟ دنیای مجازی و شهرت‌های سست بنیاد زود هنگام و با ترفند و تبلیغات؛ ماندگاری‌اش بسان سوختن عود است. اگر #بهروز_وثوقی ِ نوعی بعد از قریب نیم قرن و ممنوع‌الکاری هنوز سلطان قلب‌هاست با شامورتی‌بازی‌های تبلیغاتی این دنیای مجاز حبیب دل‌ها نشد، در دنیای صدا #ایرج_ناظریان را یاد می‌کنم یا ‌ژاله_کاظمی را، #مهین_کسمایی یا #تاجی_احمدی و #بهرام_زند را و جدا از صدا حافظ یا #فروغ_فرخزاد را، #فریدون_مشیری یا #فردوسی را...به ثمره کیفی حِرفه خود بی دغل و ریا بیاندیشیم و در شکوفاییش تلاش کنیم. نخست برای رضای دل خویش و بی آلایش، هر آنچ از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. پالایش خود؛ جهدمان باشد نه عطش تأیید اطرافیان، خلق اندیشه به هر واسطه و ابزار اگر قرار بر حک شدنش بر صفحه دفتر روزگار باشد می‌ماند و اگر به تزویر و رشک و شناعت بیالاید نیز شاید بماند اما نه به ورد نیکی.

در نهایت در این باب عرض می‌کنم هدف من از سختگیری در همه ابواب من جمله در امور مالی اتفاقا کسب درآمد بیشتر نیست، افرادی که من رو از نزدیک می‌شناسن می‌دونن که حتی اگر در حال جان دادن از گرسنگی و بی‌خانمانی باشم تن به آسایش در پی ذره‌ای انفعال و خفت نمی‌دم.
اگر چند برابر دستمزد روال خودم رو هم بهم پیشنهاد بدهند که دادند از سوی اشخاصی که فقط سرمایه دارند و بواسطه پول گمان کنند که می‌توانند مدیر دوبلاژ باشند و سبکسرانه پروژه‌ای را علی‌الظاهر رنگین اما فی‌الواقع با ندانم‌کاری شرف کار را ننگین کنند؛ خیر، بنده هیچوقت سر این سفره‌ها ننشستنم و نخواهم نشست.
مال و منال را نیز هیچوقت دلیل رجحان نپنداشته و تلقی بر ترقی نکرده‌ام. راکب پورشه و پیکان هر دو به عنوان انسان یک اندازه احترام دارند ولاغیر. همیشه به دور از تجملات زندگی کردم. اگر برای دستمزد در دوبلاژ سخت گرفته‌ام به سبب خرج جوهره جانم برای هر پروژه است. عزیزانی که بسیار می‌گویند چرا در دوبلاژ کم حضور دارم یک دلیلش همین است، این اعتقاد من است و نه منتی بر سر هیچکس. هر پروژه
پوست اندازی دوباره است برای من، غیر از این نمی‌توانم به حرفه‌ام نگاه کنم. هر چه جلوتر می‌روم ظرایف کار را بیشتر کشف می‌کنم و این کار مرا سخت‌تر می‌کند. انرژی مورد نیاز برای کاری مثل همین پروژه آخر (بالاتر از کفتر) در من هر یک یا دو سال یکبار احیا می‌شود. دستمزد به اعتقادِ بسیاری بالای بنده خرج تیمار جان از دست رفته همان پروژه هم نمی‌شود. از سویی میلیون دلار هم دستمزد به بنده پیشنهاد شود باز هم بیش از این توان و انرژی حضور در دوبلاژ به شیوه‌ای که می‌پسندم و نکو بر خود می‌پندارم نخواهم داشت و این دلیل مهم بعد است. اما همین هم مقدار تعادلی میان حضور و دستمزد خودم در دوبلاژ هنوز برقرار نیست هر چند دیگران پندار متفاوتی داشته باشند. بیشتر در حوزه نریشن و روایتگری حضور دارم چراکه تناسب و توازن بیشتری بین دستمزد و کارم در آن حوزه دارم و حواشی کمتر. هر چند آنجا هم انرژی ذهنی و جسمی زیادی از من طلب می‌کند اما اعتدال وجود دارد. به هر دو شاخه اصلی صدابازیگری (خوانش نریشن و دوبلاژ) عشق یکسان دارم.
استاندارد و کیفیتی که خودم از خودم انتظار دارم آسان دست نمی‌دهد. با همه این احوال شوق کار و حرفه‌ام همیشه در من تازه و توأم با عطش خلق و ساختن است. تا زمانی که این توان در من زنده و قادر به ابتکار و نواندیشی در این حیطه باشم با افتخار هر مجال توفیقی دست دهد خادم خواهم بود.
سختگیری من در خصوص همکاری مستمسک عدم تمایل من به کار با نگاهی است که صرفا به دنبال در جریان بودن است، به دنبال شهرت، به دنبال حواشی و مطرح شدن به هر قیمت و در نهایت پول بی برکت.

ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی

بجز شکردهنی مایه‌هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی

هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی

نگاه من دلیلی بر رد نگاه دیگران به اینکار نیست. تخصصی، تفننی، سطحی، سری‌دوزی یا وهله‌ای حتی بزن دررویی نگاه‌هایی متفاوت هستند همه هم خریدار دارند.
شرح نگاه من هم به دلیل سوالات و شبهاتی بود که عزیزان جهت آگاهی مورد پرسش داشتند.

و همیشه عاشق شکرگزاری و سپاس از درگاه خداوند هستم از صمیم قلبم چراکه بیشتر از لیاقتم در پیشگاه خاص او بر من عنایت مادی و معنایی داشته.

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم

ظن بر خودستایی نگذارید، اگر گذاشتید حداقل تا نصفه اول سعی بر حمل ایده‌آل گرایی افراطی بگذارید(همون مرض خود آزاری) بعد تا انتها بر هر گمان که گذاشتید بگذارید😅

تولید فکر و فرهنگ مفرح و نه مبتذل یا سطحی، در هر قالب اگر کیفیت سرلوحه باشد به آسانی دست نمی‌دهد.

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
..............................................................

عذر می‌خوام بابت این تعابیر ولی گاهی گمان می‌کنم حرفه دوبلاژ(دوبلورها منظور بنده نیستند) بخصوص در ایران و حتی تا حدودی در عرصه جهانی متاسفانه گویی هم یتیم هست هم فرزندی نامشروع و توأمان معروفه.
علی‌رغم تاثیر آن در عرصه فرهنگ و سرگرمی، بی بانی و صاحب است، کسی
گردنش نمی‌گیرد، نه وجهه و جایگاهی خاص، ویژه، مداوم و کارشناسی شده در جشنواره‌ها و رسانه‌ها دارد، نه نظارتی بابت کیفیت؛ و نه سنجش و تمیز سره از ناسره در سازمان‌ها و موسسات ناظر و ناشر.

لکن همانا کسب تشخص و تخصص در این جولانگه سختتر است اما نه ناممکن. گمان می‌کنم رشد شخصیت و به منصه ظهور رسیدن به عنوان دوبلور حرفه‌ای لازمه مراقبه و دلسوزی بسیارِ دوبلور از طفل یتیم و گویا نامشروع دوبلاژ است. هرجایی بِهْ از به هر قیمت همه جا بودن، معروفه اما شریف جان دادن بِهْ از برای به هر قیمتْ بودنْ باج دادن و لکاته یاد شدن.

هزار سال بقا بخشدت مدایح من
چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی

سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست
که ذیل عفو بدین ماجرا بپوشانی

همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی


و شکر ایزد منان را که دوبلاژ بزرگ‌ترین و حقیقی‌ترین و نیکوترین انرژی‌ها و حامیان را دارد و آن هم مردم نازنین هستند که در تمام این سال‌ها از بدو پیدایش آن در ایران از دلسوزان راستین این عرصه باعشقشون حمایت کردند.

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود

با آرزوی سلامتی مستدام خدمت همه شما گرامیان💓💓💓

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

سال نو (۱۴۰۰) فرخنده🙌☺💞💞💞

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتی پیرامون محبت فراوان بزرگوارانی که من رو الگو خطاب می کنند یا صدای خاطره انگیز و ماندگار (این یادداشت مربوط به پست گزیده ای از کارهای دهه هفتاد و هشتاد شمسی در اینستاگرام است، مجید حبیبی)

نقد دوبلاژ انیمیشن جنگل سحر آمیز به مدیریت دوبلاژ مجید حبیبی ( منتقد : علی باقرلی)

خیلی وقته تکلیفم روشنه